سلام شهر زیبایم چه چیزی پر خواهد کرد جای خالی سیب‌های گلابت و گردو و پنبه ات، گیوه و گلیمت با آن همه زیبایی و اصالت که به دست دخترکان معصوم و زنان با وقاراین دیار فراموش شده بافته می شد زمانی که هیچ کِلاشی از هیچ هژیژی توان قدم زدن نداشت و همه‌ی گل‌های سیرجان از مِل چَفته شکست خورده بودند ، سلام شهر زیبایم چشمانت را با کدام سرمه ی جعلی دسیسه کردند که اینگونه هارون آباد ها خورشید را به نظاره نشسته و ذهاب ها و گیلک بر احتضارت همراه با دال هایشان هو هو میکنند چه شد که کبک هایت از شیرز و زرین به دالاخانی ، امروله و شاهو پرکشیدند و تو ماندی مانند آشیانه ی پرستویی مهاجر خالی و تنیده شده با تارهای عنکبوت چندساله ، قبیله ات از نژاد  دار المومنین ،رزمندگان، مدافعان ، آزادگان و ایثارگران است کجای کار اشتباه بوده است که چنین زمین گیر شده ای  در حالیکه در دفاع مقدس جوانان و مردمانت  در دفاع از ایران اسلامی و سرافراز زبان زد خاص و عام بوده اند ، با این همه سابقه ی درخشان در شهر بعضی از واژه ها همچون رفاه، آسودگی، تفریح، هوای سالم، لذت، آرامش، همدلی، امید، اقتصادی پویا، رشد وترقی بوی جنازه چند روزه میدهد، فکر عقب ماندگی و کسب رتبه ی فلاکتت سلول‌های خاکستری سر راخاکستری‌تر می‌کند .امید به آینده چون سیبی کرم زده و نارس و بی‌ثمر به زمین می‌رسدبی‌ آنکه در باغی عاری از آبیاری فاضلاب باد اورا تا سرمنزل مقصود در شاخه برقصاند .جوان‌های فرهیخته شهر به پنجره‌هایش پشت کرده‌اند . سایه چنارهای تنها مانده در انتظار تبرهای انبوه سازان بی برنامهی اصولی با کلاغ‌های تاریخ‌گذشته در حال افول است که این خبر های ناگوار لرزه بر قامت استوار دار منگوله نیز انداخته است، دست فروشانت به جهت کسب قوت لایموت هر روز نقش کولبرها را بازی می‌کنند اما بجای کولرگازی اینورتر و ال ای دی و ال سی دی گوجه و پیاز در کوله دارند و منتظر فرصتند تا از روی ناچاری و نبود جایگاه مناسب خیابان روده ای را تصرف کنند. در شهرکاشت و داشت به سختی انجام می‌گیرد اما از برداشت خبری نیست مخصوصا پیاز و گردو به جهت همنشینی با فاضلاب و یورش خفاشهای شبانه .در پارک دانشجو ، هاله ای از دود با بویی تهوع  آور صندلی‌ها را اِشغال کرده است یک نفر در نبرد با  دود پنجره‌ را  وکسانی بدون اطلاع رسانی قبلی خیابان را مسدود می کنند ،از روزی که پارک شهر هوو پیدا کرده است اوضاع بهم ریخته و ساعت آبی دیگر کوک نمی شود، آرزوهایش را در گنج ساک و کیف مسافرتیش دفن کرده دانشجوی فارغ‌التحصیل و فرهیخته ی بیکاری که خون دل خورد در شهر فلاکت زده تا آرزو و جوانیش را به دنبال کار در شهر غربت به دار آویزد ، آب گل آلود لوله های  شهر را تسخیر کرده و در نبرد با مردمان دبه به دست و سرگردان در کاهریزهای فرسوده و آلوده ، این کدورت است که در این کارزار ، پیروزمندانه باد به غبغب می‌اندازد و این در حالیست که نه باران باریده و نه سیلی روان است. محصولات کشاورزی در حالی با فاضلاب آبیاری میشود که آب رود خانه ی خروشان شبانه روز به هدر میرود صرف نظر از وعده های انجام نشده در مورد تکمیل تصفیه خانه ی دائمی و آبهای زیر زمینی همچنان برای سرد شدن دیگران چراغ خاموش در حال دزدیدن است . در شهرم افرادی  ازلشکر دور می آیند و میروند که فرمان ادارات و شرکتها را در دست داشته و حتی در کیفها و ساکهای خود آب معدنی جاسازی و هنگام رفت هم لامپ‌ها را خاموش نمیکنند.به کجای جمجمه ی شکسته و ترک خورده است نگاه کنم ای ورشکسته ی  راهی شده به دیار فلاکت، به دارمنگوله، گنج دره یا ساعت آبیِ ساخته شده در عصری که دیگران با علم بیگانه بودند . به کوچ اطبا ، علما، مهندسین ، فرهیختگان و کوچ اجباری مردمانی که پشت سر خود را هم نگاه نکردند و یا به دپوی زباله ی ارسالی از دیگر روستا ها و شهر ها و پسماند فضولات حیوانی که جایگزین و ته‌ماندهی تاریخی هفت هزار ساله شده است ، از کدام بیراهه و با چنگال کدام غریبه این چنین به تو شبیخون زده شد که تا ناکجای این آبادی نشان از ویرانگری غیر قابل جبران است، کهن دیار من گویا دستی نیست تا غبار فلاکت و عقب ماندگی رااز شانه های خسته است بزداید، به امید روزی که مردمان محروم این شهر با کمک مسئولین دلسوز و اصحاب رسانه با مدیرانی آگاه و فرهیخته بتوانند مانند دیگر شهر ها از مرز فلاکت عبور کنند انشاءالله در پایان از رسانه‌ای فعال بیستون نیوز و مدیریت توانای این رسانه که در جمع‌بندی مشکلات مردم محروم شهرستان نهایت همکاری را با این حقیر داشتند سپاسگزارم.

با احترام صحبت الله سلطانیان