استاد همت علی اکرادی متخلص به «ه – الف – پندار» در سال 1342 خورشیدی در شهرستان هرسین دیده به جهان گشود. از دوران نوجوانی با تشویق دایی محترمش، زنده یاد محمد رحیم رفیعی به سرودن ...
- از شعر و شاعری بگویید؟
به فرموده حضرت رسول گرامی اسلام(ص)؛ شعر، حکمت است. بنابراین یک شاعر واقعی هم باید تلاش کند تا به مرحله حکیم بودن برسد.
- کدامیک از قالب های شعری را بیشتر از همه، می پسندید؟
هر قالبی حس و حال خودش را می طلبد و برای موضوع خاصی است. شخصا، غزل را بیشتر از بقیه قالب های شعری دوست دارم ولی به جز آن می شود گفت قصیده، مثنوی، نیمایی و رباعی- در درجات بعدی اشتیاقم، قرار دارند.
- از آثارتان برایمان بگویید:
معمولاغالب آثار منتشر شده از من، تحت شرایط خاصی به وجود آمده اند و نیاز هست که درباره بعضی از آنها، توضیحاتی بدهم.
در کرمانشاه، انجمن سخن از سال ۵۸ دوباره فعالیت خود را آغاز کرد و سرپرست آن، استاد محبت بود. پس از ایشان، مسئولیتش را به استاد یوسفی سپردند و در نهایت تا این اواخر یعنی حدود سال ۷۵ اداره جلسات انجمن، برعهده شادروان شکرالله شیروانی (خندان) بود. در سال های ۷۰ تا ۷۲ چهارده دفتر را (تحت عنوان دفتر شعر) با حمایت ارشاد اسلامی کرمانشاه، به چاپ رساندم. این دفترها دربردارنده اشعار شاعران انجمن سخن بود.
ویراستار دفاتر اول تا هفتم، استاد محبت بودند. به نوعی چاپ آنها برای نوقلمان، انگیزه هایی را ایجاد کرد. سال ۷۴ کنگره سراسری شعر (از غدیر تا عاشورا) در استان کرمانشاه برگزار شد که شعرهای ارائه شده در آن کنگره را در کتابی با همان عنوان به چاپ رساندم (البته با پشتیبانی مالی فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه).
-سرنوشت کتاب گزیده غزل معاصر (نسیم اندیشه) به کجا انجامید؟
بد نیست از عنوان کتاب بگویم. در همان سال ۷۴ برنامه ای ادبی در سیمای مرکز کرمانشاه اجرا می کردم که اسم برنامه «نسیم اندیشه» بود. (شبیه همین برنامه با کاروان شعر و موسیقی) اولین اجرا را با حضور شاعر دوست داشتنی معاصر- زنده یاد شیون فومنی- داشتم. شیون، در آن سال مهمان ما بود در کرمانشاه. ضمنا طی سال های ۸۰ و ۸۱ مدیر اجرایی و عضو شورای سردبیری نشریه راه توسعه بودم و صفحه شعر آن نشریه را «نسیم اندیشه» نام نهادم. اواخر فعالیتم در جهاد دانشگاهی بود که کتاب نسیم اندیشه توسط انتشارات جهاد دانشگاهی و موسسه سماءقلم، به دست چاپ سپرده شد. پس از مدتی این دو موسسه انتشاراتی بر سر همین مجموعه وارد نزاعی شدید شدند و در این میانه، کتاب نسیم اندیشه، قربانی شد. ناگفته نماند، کتاب چاپ شد و نسخه ای از آن به دستم رسید و پنهانی هم به فروش رسید.
- چرا مجموعه شعر (پر از صدای حضور) علی رغم اینکه همان سال اول چاپ، نایاب شد، به چاپ های بعدی نرسید؟
آن هم حکایتی عجیب دارد و بیان آن، از حوصله من و شما خارج است لذا تنها به این نکته اشاره می کنم. چون از لحاظ نوع چاپ و کاغذ و صحافی، کیفیت چندانی نداشت و از طرفی برایم خاطرات ناخوشی را تداعی می کرد، میل و رغبتی به تجدید چاپ آن نداشتم.
- خیلی از علاقمندان به شعر شما، از سال ۷۶ تاکنون، منتظر چاپ آثار بعدی شما هستند. ضمناً چون سالهای سال مسئول آفرینش های ادبی حوزه هنری کرمانشاه نیز بودید، لااقل توقع داشتند که از سوی (سوره مهر) آثار شما به چاپ برسد، چرا اینگونه نشد؟
انصافاً مدیر حوزه هنری کرمانشاه، بارهای بار همین پیشنهاد را دادند ولی من امتناع می کردم. حتی این اواخر اصرار ایشان آنقدر فراوان شد که با ارائه مجموعه شعر آیینی (آیینه های ماندگار) و گردآوری داستان هایی کوتاه با موضوع دفاع مقدس با نام (طعم خاک)، وی را تا حدودی قانع کردم.
- چه دلیلی برای این کارتان داشتید؟
پاسخش روشن است. برایم قابل قبول نبود که در مسئولیتی باشم و آن وقت به چاپ و نشر آثار خودم بپردازم. جامعه ادبی قضاوتی نیک در حقم روا نمی داشتند. آن روزگار تمام سعی ام بر این بود تا آثار دیگر عزیزان را به مرکز ارائه دهم و خوشبختانه این تلاش و پیگیری های بنده، نتایج مطلوبی را هم به همراه داشت.
- آنهایی که شما را می شناسند همگی متفق القولند که بسیاری از نوجوانان شاعر و نویسنده در کرمانشاه با تعالیم و حمایت های شما، در حال حاضر خوش می درخشند و این حاصل سال ها تلاش شما در حوزه هنری بوده است. چرا و چگونه شد که از شهریور ماه سال گذشته (۸۷) یکباره و بی خبر آنها را رها کردید و از حوزه هنری استعفا دادید؟
بی شک، توفیقات همه، از خداوند است. آن عزیزان
هم که شما اشاره ای به آنها داشتید مشمول لطف خدایند. به علاوه تلاش خود آنان و زحمات مربیان نیز یکی دیگر از علل پیشرفت آنان بوده است. من صرفاً یک مشوق برای آنان بوده ام. هنوز هم با من ارتباط دارند.
از آنجا که در آموزش و پرورش، به افتخار بازنشستگی نایل شدم، احساس کردم واقعاً باید خودم را در این حوزه نیز بازنشسته کنم تا دیگر عزیزان، با توانی بهتر و ایده هایی تازه تر، این کاروان شعر و نویسندگی را به سرمنزل مقصد برسانند. ناگفته نماند برایم دل کندن از آن خوبان، بسیار سخت بود. حتی مدیر حوزه هنری کرمانشاه نیز که از دوستان و همسنگران روزگار دفاع مقدس می باشند بسیار سعی بر آن داشت تا این همکاری، منقطع نشود ولی با تصمیم جدی من مواجه شد و تا حدودی (به ظاهر) قانع شد و در نهایت، با رفتن من موافقت کرد.
- تا آنجا که به یاد داریم، در بخش دفاع مقدس، آثاری دارید که به طور مستقل ارائه نشده است. آیا قصد ندارید آنها را به چاپ برسانید؟
استان ما، یکی از مناطق جنگی در طول دوران مقدس بود و آن روزگار برای مردم ما روزهایی فراموش نشدنی است. اگر خداوند مددی فرماید و امکان چاپ فراهم شود. تصاویری از آن حماسه ها را ارائه خواهم کرد.
- اخیراً مشغول سرودن رباعی می باشید. چگونه شد که به این قالب روی آوردید. در حالی که شما را شاعری غزلسرا می شناسیم؟
درست است. شاید رباعی هایی را که قبلاسروده ام به تعداد انگشتان دست نرسد اما چند ماه پیش بود که چندین بار با درخواست جدی استاد محبت (برای گفتن رباعی) مواجه شدم. راستش را بخواهید ابتدا چندان اشتیاقی به این مسئله نداشتم. بالاخره برای اینکه پرسش ایشان را اجابت کرده باشم. چند رباعی گفتم و متوجه شدم که آنقدر هم نسبت به رباعی بی رغبت نیستم. این قالب، توجهم را آن چنان به خود معطوف داشت که تمام فعالیتم در این ماه های اخیر به سرودن رباعی انجامید. می شود گفت، در این قالب، می توان به هر موضوعی پرداخت. لذا تعدادی از رباعی ها طنزند و اغلب آنها جدی. با موضوعات: اجتماعی، پند و اندرز، ضرب المثل و حتی عاطفی.
- از استاد محبت و دوستی تان بگویید.
بار محبت از همه باری، گران تر است
آن می کشد که از همه کس، پرتوان تر است
این بیت، همواره تکیه کلام جناب محبت است که با دیدن من، بر زبان می آورد و امیدوارم که من هم توان کشیدن بار محبت را داشته باشم- آنهم اینگونه محبتی! دوستی من با ایشان، یک دوستی قدیمی و دیرینه است اما این سال های اخیر، بیشتر اوقات را با هم می گذرانیم و به نوعی می شود گفت با هم زندگی می کنیم. جان مطلب اینجاست که تا با استاد محبت، رفاقت تنگاتنگ و ژرفی نداشته باشی، نمی توانی او را بشناسی. شیدایی هایش، عبادتش، صفا و پیوند ظاهر و باطنش، از همه مهمتر، جود و بخشش ایشان که من شاهد مواردی شگفت بوده ام ولی اجازه گفتنش را ندارم- و حتی طنزهای شفاهی اش که صرفاً ظاهری است و جز دلی مهربان و عاری از هرگونه خدشه ای، چیزی پشت آن نیست. همه و همه مختص خود محبت است. - مذاح گاه بگاهش هم برمی گردد به آن دوران همکاری اش با توفیق . در پایان، می خواهم به این نکته قابل توجه هم اشاره کنم و آن این است که استاد محبت هنوز هم در انجمن رشید یاسمی که چهارشنبه های هر هفته برگزار می گردد و خود ایشان هم، رئیس انجمن است، با حوصله تمام به تعلیم شاگردانش می پردازد و با گشاده رویی آنان را راهنمایی می کند. خداوند سایه ایشان را مستدام گرداند.
- چگونه شد که پا به دنیای اسرارآمیز ادبیات گذاشتید؟
بدون دعوت قبلی!
- شعر کدام شاعر را بیشتر می پسندی؟
با اغلب ذوق های ادبی، مانوسم.
- تا جایی که اطلاع دارم در سومین جشنواره شعر فجر، شما و دو شاعر دیگر به عنوان شاعران پیشکسوت کرمانشاه انتخاب شدید. چه شد که در جشنواره از شما سه نفر اسمی برده نشد؟
کاش می شد به این سوال، پاسخی نمی دادم اما اصولاً شما می دانید که من طبیعتم، موافق این انتخاب ها نیست و سعی ام بر این است که به چنین مواردی که صرفاً دنیایی است، اهمیتی ندهم. این شعار نیست. بلکه دوستان نزدیکم این عقیده ام را تایید می کنند. عزیز یا عزیزانی که جایگزین شده اند قطعاً از بنده، شایسته تر بوده اند و آنان را به استادی خودم قبول دارم.
- آیا شعر هم مثل فرزند برای شاعر است؟
بعضی شعرا، اینگونه می گویند. ولی من اعتقادم این است که شعر، همزاد شاعر است.
- راز ماندگاری شعر شاعر در چیست؟
اگر سخن شاعر، آسمانی باشد، کلام او نیز مقبول زمینیان خواهد بود.
- وضعیت کنونی شعر کرمانشاه؟
مطلوب است. امیدوارم در آینده ای نه چندان دور، به وضع ایده آلی هم برسد.
- چه توصیه ای برای شاعران جوان دارید؟
اگر به پیشکسوتان خود، ارج و احترام بگذارند، یقیناً عاقبت به خیر خواهند شد و لذا آن موقع مشمول این شعر سعدی قرار نخواهند گرفت:
یا وفا خود نبود در عالم
یا که کس با من این زمانه نکرد
کس نیاموخت علم تیر از من
که مرا عاقبت نشانه نکرد
- وضعیت انجمن های ادبی کرمانشاه؟
اگر مهرورزی و دوستی بیشتری، گرمابخش آن محافل باشد؛ پریشانی و تفرقه به سراغ آنها نخواهد آمد. تا باد چنین بادا!
چند رباعی از هـ.الف.پندار
پیوسته به چارسمت و سو، عطسه زنند
در حال رکوع- روبرو- عطسه زنند
ارباب به محض اینکه سرما بخورد
یکپارچه نوکران او، عطسه زنند.
¤¤¤
آیینه ی دق، برای این دهکده اند
نقاشی نخ نمای این دهکده اند
هنگام درو که می رسد، بیکارند
گویی همه کدخدای این دهکده اند
¤¤¤
وقتی که سراغ عشق را می گیرد
خون دل خویش را به پا می گیرد
لذت نتواند از سواری ببرد
بر پشت پلنگ- آنکه جا می گیرد
¤¤¤
هر لحظه که رنگ پول را می بینیم
خود را زمسیر حق، جدا می بینیم
فردا چه شود، فقط خدا داند و بس
این روز خوش است- اینکه ما می بینیم
¤¤¤
هرچند که عشق، رهزن انسان است
هرچند مسیر عشق، بی پایان است
این نکته ولی بدان که دنیا بی آن
چون سال بدون فصل تابستان است
¤¤¤
هرناله، به گوش صاحب دل نرسد
هر دست، به دست امن ساحل، نرسد
کافی ست در این میانه یک ضربه عصا
تا قافله ی شیشه به منزل نرسد
¤¤¤
یک دسته، در آتش حسد غرق شوند
یک عده، در آب نابلد غرق شوند
هشدار! که بهترین شناگرها نیز
چون پیک اجل سربرسد، غرق شوند
فرهاد مرادی
منبع مصاحبه،روزنامه کیهان، شماره ۱۹۴۹۳ به تاریخ ۲/۸/۸۸، صفحه ۱۰ (ادب و هنر)
با عضویت در خبرنامه حساب من جدیدترین اخبار اقتصادی را هر شب در ایمیل خود مشاهده کنید
من هرچه از ادبیات بلدم در صد بسیار بالایی مدیون این استاد گرانقدر هستم
با تسلطی که در حوزه شعر دارد با اطمینان کتابهایم را واشعارم را بدون ویرایش حضرت ایشان نه چاپ کردم ونه درجایی خواندم
این شاعر توانمند دُرّ شاهوار گنجینه ی گرانبهای شعر کرمانشاه ست بی ادعا و متواضع
کاردان است و آگاه وفهیم
اشعارش سراسر از عناصر خیال واحساس وعاطفه موج میزند
ومخاطب را با خود همسو میکند
برایش طول عمر همراه با صحت وسلامتی از درگاه حضرت سبحان مسئلت دارم
این بشر معلم من بود و فقط شعر می گفته و امتحانش ۳۰سوال بوده از نکات دستوری این درسته ؟